اردیبهشت

من عشق را در سینه پنهان کرده بودم!

من عشق را در سینه پنهان کرده بودم
یعنی هوای بند و زندان کرده بودم

در عصر ماشینی و آدم های کوکی
با تو هوای شهر کاشان کرده بودم

می آمدم از روستا سمت جهانت
کل مسیرم را گلستان کرده بودم

چون ابرهای بی قرار فصل نوروز
قصد نوازش های باران کرده بودم

روز و شبم را وقف دیدار جمالت
اردیبهشتم را که آبان کرده بودم

هی فال قهوه می گرفتم تا بیایی
وقتی که پشتم را به قرآن کرده بودم

استغفرالله حکم خالق بودی و من
خود را شبیه بت پرستان کرده بودم

ای کاش جای این تلاش بی سرانجام
یک شب تو را در خانه مهمان کرده بودم

بر سفره ی افطار با تو می نشستم
شکر خدا و لعن شیطان کرده بودم

...

آبان, اردیبهشت, عاشقانه, غزل ‏ - نظر دهید...

چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید

کنار پنجره بوی بهار می‌آید
بهار با دل عاشق کنار می‌آید

چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید
شمیم نرگس و آوای سار می‌آید

برای باغ و چمن نه، برای این دل تنگ
بهار با دو سه تا گل، به بار می‌آید

به موج‌های فروخفته مژده خواهم داد
که ماه، بر سر قول و قرار می‌آید

نسیم جامه دران می‌رسد ز هر طرفی
صلای عشق و صدای سه تار می‌آید

تفالی زدم و حافظ عزیزم گفت:
"زهی خجسته زمانی که یار می‌آید"

...

اردیبهشت, بهار, جویا معروفی, غزل نظر دهید...