تازگی ها عاشقى در بین مردم باب نیست !
من درختى خشک و بى بارم که پایش آب نیست
آسمانم، گرچه در شب هاى من مهتاب نیست
دوستت دارم ولى از ترس پنهان مى کنم
تازگی ها عاشقى در بین مردم باب نیست!
کاش یک شب باز مهمانم شوى، باور کنم
این که مى بینم تویى لیلاى زیبا، خواب نیست
مثل فرهادم ولى من تیشه بر دل مى زنم
خوب مى دانم که او اندازه ام بى تاب نیست
عاقبت یک روز من هم دل به دریا مى زنم
در مرامِ پاکبازان ترسِ از سیلاب نیست