تهران

دیر یا زود من هم در خیابانِ "ولی‌عصر" عاشق می‌‌شوم!

مادر‌بزرگ
اردیبهشت ماه
در خیابانِ "پهلوى"
دوره‌ی کشفِ حجاب
عاشق شد!
.
دایی سیاوش
اردیبهشت ماه
در خیابانِ "مصدق"
وقتِ بگیر و ببند
عاشق شد!
.
اردیبهشت آمده
دیر یا زود من هم
در خیابانِ "ولی‌عصر"
عاشق می‌‌شوم!

...

اردیبهشت, تهران, سارا محمدی اردهالی, عاشقانه, نثر نظر دهید...

«جنّت آباد» جهنّم شدنش حتمی بود!

زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمی بود
با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمی بود

همه جا، از همه کس زخمِ زبان می خوردم
این وسط اسمِ تو مرهم شدنش حتمی بود

رگِ خوابِ تو اگر دست دلم می افتاد
قصّه ی عشق، فراهم شدنش حتمی بود

پا به پای من اگر آمده بودی در شهر
این خبر سوژه ی عالم شدنش حتمی بود

بین ما موش دواندند! خودت می دانی
چون که این رابطه محکم شدنش حتمی بود

سیب و قلیان دو سیب و من و تو، در این حال
شخصِ ابلیس هم آدم شدنش حتمی بود!

شک ندارم که اگر پای تو در بین نبود
«جنّت آباد» جهنّم شدنش حتمی بود!

...

امید صباغ نو, تهران, رابطه, عاشقانه, غزل نظر دهید...