عاشقانه

ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت!

گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت

اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت

دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت

گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت

ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

...

عاشقانه, غزل, فاضل نظری نظر دهید...

با لبت انقلاب خواهم کرد!

خنده هایت نوید آزادیست
تک تکش را کتاب خواهم کرد

چشم هایت مرا سیاسی کرد
با لبت انقلاب خواهم کرد

سرزمینم هزار و اندی سال
زیر یوغ سیاه تنهاییست

شاه باید از این وطن برود
خانه اش را خراب خواهم کرد

وقت آتش بس است با تقدیر
باید این جنگ ها تمام شود

عکس تو قطع نامه ی صلح ست
روی دیوار قاب خواهم کرد

کودتایی بزرگ در راهست
یک تبانی علیه خوشبختی

با توکل به قلب تو آن را
زود نقش بر آب خواهم کرد

کاش از یک لوازم التحریر
چند ماژیک نقره ای بخری

آسمانم ستاره کم دارد
سر فرصت حساب خواهم کرد

تو سلحشور زندگی ِ منی
ناجی ِ این تبار درمانده

فکر تنهایی ات نباش عزیز
من تورا انتخاب خواهم کرد...!

...

رهی کاوه, عاشقانه, غزل نظر دهید...

ترسم که به پایان نرسانم رمضان را!

عشق تو گرفت از تن من تاب و توان را
ترسم که به پایان نرسانم رمضان را

آه ای رطب دورترین شاخه چه می شد؟
شیرین کنم از شهد لبان تو دهان را

باید که به دادم برسد آن که به من داد
لبریز تراز ظرف دلم این هیجان را

تا چند فقط طوطی خوشخوان تو باشم
انکار کنم این غم حاجت به بیان را

یک بار به من گوش کن ای سنگ صبورم!
تا پر کنم از قصه ی تو گوش جهان را

آن وقت تو مال من و من مال تو باشم
با جذبه ی یک اخم برانم همگان را

...

شیرین خسروی, عاشقانه, غزل, ماه رمضان نظر دهید...

دیر یا زود من هم در خیابانِ "ولی‌عصر" عاشق می‌‌شوم!

مادر‌بزرگ
اردیبهشت ماه
در خیابانِ "پهلوى"
دوره‌ی کشفِ حجاب
عاشق شد!
.
دایی سیاوش
اردیبهشت ماه
در خیابانِ "مصدق"
وقتِ بگیر و ببند
عاشق شد!
.
اردیبهشت آمده
دیر یا زود من هم
در خیابانِ "ولی‌عصر"
عاشق می‌‌شوم!

...

اردیبهشت, تهران, سارا محمدی اردهالی, عاشقانه, نثر نظر دهید...